به گزارش مشرق، در روزهای اول ورود به جبهه، دشمن را قادر به انجام هرکاری می دانستم، اما در اولین حمله ای که انجام دادیم، موفق شدیم نیروهای دشمن را از کنار جاده سوسنگرد تا حمیدیه به عقب برانیم و تلفاتی نیز بر آن ها وارد کنیم که این امر باعث شد تصور غلطی که از دشمن در ذهن داشتم از بین برود. یادم می آید که پس از این حمله، شبها وارد مواضع عراقی ها می شدیم.
دوستی داشتم به نام «حمید چریک» که بعداً به شهادت رسید. او حتی برخی مواقع با موتور سیکلت خود را به خاکریزهای عراقی ها می رساند. در آن موقع هیچ کس انتظار نداشت جنگ در همان سال به پایان برسد.
دوستی داشتم به نام «حمید چریک» که بعداً به شهادت رسید. او حتی برخی مواقع با موتور سیکلت خود را به خاکریزهای عراقی ها می رساند. در آن موقع هیچ کس انتظار نداشت جنگ در همان سال به پایان برسد.
اگر کسی هم می گفت جنگ ممکن است مثلاً شش سال طول بکشد، باور نمی کردیم. ولی در طول جنگ انتظار هشت سال را برای ادامه جنگ داشتیم.
من شوق و علاقه زیادی به طرح ها و مسائل نظامی داشتم و علاقه مند حضور در جبهه بودم و درست به دلیل همین علاقه بود که با یک مأموریت 15 روزه وارد جبهه شدم و دیگر تا آخر جنگ باز نگشتم.
بهترین عملیاتی که در آن شرکت کردم«فتح المبین» بود که آن زمان برای اولین بار به ما مأموریت داده شد که تیپ تشکیل بدهیم و من که مجروح هم بودم، معاونت فرماندهی محور در جبهه«شوش» و «دشت عباس» را به عهده گرفتم.
این عملیات از نظر بازدهی برای من بسیار شیرین و خاطره انگیزه است، زیرا با این که از نظر سلاح بسیار در مضیقه بودیم، اما به همت رزمندگان اسلام توانستیم حدود 3000 عراقی را به اسارت در آوردیم. عملیات «والفجر 8» نیز گذشته از پیروزی که به دنبال داشت، از لحاظ آماده سازی و سختی هایی که بچه ها متحمل شدند، بسیار لذت بخش بود. در این عملیات نقش اساسی به لشکر ثارالله کرمان داده شده بود.